-
داغ تنهایی...
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 16:18
دارد باران می بارد و داغ تنهایی ام تازه می شود! نگو که نمی آیی نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی از ابتدای خلقت سخن از تنها سفر کردن نبود قول داده ای باز گردی از همان دم رفتنت تمام لحظه های بی قرار را بغض کرده ام و هر ثانیه که می گذرد روزها به اندازه هزار سال از هم فاصله می گیرند
-
من یاد گرفته ام...
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 16:17
من یاد گرفته ام..... وقتی بغض میکنم وقتی اشک میریزم منتظر هیچ دستی نباشم وقتی از درد زخم هایم به خودم میپیچم مرهمی باشم بر جراحتم من یاد گرفته ام..... که اگر زمین میخورم خودم برخیزم من یاد گرفته ام..... که همه رهگذرند همه.....
-
حتی اگر نباشی...
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 16:17
برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم ... اگرچه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن باتو نیستم ... اگرچه صدایت دلم را می لرزاند محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم ... اگرچه برای تکیه کردن ، شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است. دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت رابشنوم ... به تو تکیه کنم دوست دارم بدانی ، حتی اگر کنارم...
-
وفادار بمان...
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 16:16
-
بنویسم از نگات...
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 16:15
بنویسم از نگات یا که دل تنگ بشم طرح چشمات و همش رو کاغذا می کشم بنویسم ازصدات یا که خاموش بشم از لحظه هات گذر کنم یا که فراموش بشم بازم پریشون شدم ولی تو باز نیومدی چجوری اون لحظه تلخ تو حرف رفتن و زدی دوباره فکر بودنت دنیام و رنگی می کنه روزگارم هم ببین به این قشنگی می کنه بنویسم از دلم یا که داغون بشم بنویسم از تو...
-
لعنت به من...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:50
لعنت به من چه ساده دل سپردم لعنت به من اگر واسش می مردم دست منو گرفت و بعد ولم کرد لعنت به اون کسی که عاشقم کرد یکی بگه که ماه من کی بوده مسبب گناه من کی بوده سهم من از نگاه تو همین بود عشق تو بدترین , قسمت بهترین بود تو دل بارون منو عاشقم کرد بین زمین و آسمون ولم کرد یکی بگه که چه جوری شد که این شد سهم تو آسمون و من...
-
جات خالیه پیشم...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:49
تو رو حتی تو رویامم ندیدم ولی یه عمره جات خالیه پیشم ندیدمت چــــه احساس غـــریبی ندیدم و برات دلتنگ میشم فقط بگو کدوم هفته کدوم روز کجــا منتظر رسیدنت شــم میخوام کاری بدم دست خودم که خودم بهونه ی اومدنت شم سپردی دست کی پیراهنت رو که یه عمره برامون نمیاره چه بوی نرگسی میپیچه اینجا اگه این باد سرگردون بذاره بیا تا...
-
فقط یک پلک با من باش...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:49
فقط یک پلک با من باش،نمی خوام از کسی کم شی ازت تصویر می گیرم ، که رویای یه قرنم شی فقط یک پلک بامن باش، بگم سرتاسرش بودی به قلبم حمله کن یکبار، بگم تا آخرش بودی بیا کوتاتر از شبنم ، توی تقویم بیکاری برام ساعت ببین در روز، بگو که وقت می ذاری دارم یه قصه می سازم از این تنهایی ِ بی تو بیا بشکن روایت رو ، تو نقش ِ تازه...
-
تو را گم کرده ام...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:48
تو را گم کرده ام انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی پس بگو چرا نمیکنی از من یادی من برایت شده ام لحظه ای ، گهگاهی فکر نمیکنم از دوری ام آرامی در حسرت منی و پریشانی تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ، قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم. آنقدر دلم...
-
مرگ من کی میرسد...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:48
مرگ من کی میرسد در غربت دلواپسی تا که راحت گردم از ویرانه های بی کسی گم شدم در خود از این بیهودگی های مدام می دهد عشق تو هر لحظه مرا زهری به کام دل به امید وصال تو نشست و ثمرش همه شد خلوت و تنهایی و پوچی عملش همچو باغی که بهار است و گلش گشته خزان ناگذیرم که بسوزم من از این راز نهان
-
زندگی...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:47
زندگی یعنی نا خواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمی پذیرد سوختن
-
نگاه غمگین...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:47
وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند… نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد… وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد… وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها… مگر میشود غریب باران غم نگاهت را تحمل کند و آن را به...
-
خسته ام نازنین...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:47
در این شب های بلند آرزویی دارم... آرزویی به بلندای یک شب زمستانی... که تو تا ابد برای من باشی و من تا انتهای دو دنیا دیوانه ی نگاه تو بمانم... امشب حس می کنم ابری در پشت چشمان خسته ام پنهان شده... شاید چون دوباره پناه آورده ام به هزاران کاش که ذره ذره در دلم می پوسد... چقدر دلم می خواست سر بگذاری روی شانه هایم تا...
-
عطر تنهایی...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:46
تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم، تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد. تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم، انگار نه انگار بامنی ، نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی! همیشه به یاد توام و در...
-
صدای پای دلتنگی...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:46
میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفت میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی شبی تا صبح با یادت...
-
مجرم...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:45
مرا حبس کن در آغوشت من ؛ برای حصارِ بازوان تـو مجرم ترین زندانی ام ..!
-
دریاب مرا امشب...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:45
دریاب مراامشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم وای از این حال پریشان که من امشب دارم کاش یکباره زنم خیمه به صحرای عدم دیگر ای زندگی از روی تو هم بیزارم قصه ی روز و شب من سخنی مختصر است روز در خواب خیالاتم و شب بیدارم وه که من دیگر از این عمر به تنگ آمده ام کیست کز لطف گشاید گرهی از کارم؟ شب و روزی همه یکسان گذرد بر من و...
-
عشق تنهایی...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:45
تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم، تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد. تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم، انگار نه انگار بامنی ، نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی! همیشه به یاد توام و در...
-
دلم گرفت...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:44
امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد در التهاب ِ خیس ِ ورق ها ، دلم گرفت ! از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ... از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ... در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ... در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت ! متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی از ارتباطِ...
-
به عشق بودنت...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:44
به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ، به عشق بودنت ، با تو بودن را دوست دارم ، به عشق بودنت ، فریاد زدن را دوست دارم ، میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و آسمان بالای سر ماست به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم.
-
خداحافظ تو...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:10
پر از یاد توام پره خاطره چشام هر شب از نبودت پره اگه قلب من واست می زنه اگه بی چشات دلم می شکنه خداحافظ تو با این که هنوزم می میرم برات خداحافظ تو می سوزونه دلمو آتیش خاطرات خداحافظ تو تا قلبم به تنهایی عادت کنه تا اشکم به چشمام خیانت کنه خداحافظ تو خداحافظ تو قرارمون نبود تنها بری تو قرارمون نبود بی تو بمونم قرارمون...
-
نگو مرا نمیخواهی...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:10
نگو مرا نمیخواهی ، منی که به پایت نشستم و با همه چیز ساختم نگو مرا نمیخواهی ، تو نمیدانی از انتظار به تو رسیدن تا انتظار تو را دیدن همه ی موهایم سپید شد نگو مرا نمیخواهی ، تو که حرفهای مرا نمیخوانی ، تو که نگفتی تا آخرش نمیمانی ، منی که دلم خوش بود به اینکه تو را دارم تا همیشه…. نگو مرا نمیخواهی ، من که میخواهمت ، من...
-
آه حسرت...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:07
-
هوای تو...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:03
بی تـــــــــو برگی زردم ، به هوای تــــــــو میگردم، که مگر بیافتم در پایــــــت ای نوای نایم، به هوای تو میآیم که دمی نفس کنم تازه در هوایـت تا فــــــدا کنم جـــان و دل برایت یارا ، یارا گاهی دل ما ،را به چراغ نگاهی روشن کن چشم تارِ دل را چون مسیحا به دمیدن آهی روشن کن به نسیم کویت ای گل ، به شمیم مویت ای گل در...
-
از کجا شروع کنم...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:02
. من از کجا شروع کنم وقتی سرآغاز ندارم یک قلم و یک کاغذ و یک درد همیشگی نمیشه با نوشته ها که همه دردها رو بگی یه بغض خام توی گلوم یک دنیا حرف نا تموم آرزو ها پشت سرم نگاه من به روبروم حرفهای پر شکایتی رو کاغذ های خط خطی از من فقط مونده به جا قلب پر از شکایتی این کاغذای خط خطی نامه دردای منه جای پای اشک من از گریه های...
-
سر زده بیا...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:01
سـر زده بیـا... کمی آشفتگی بد نـیست . . . آن وقت ... تکاندن شانه های پُـر غُـبار و مُرتب کردن موهای پریـشانت ، بهانـه ای می شود برای زندگـی. . .
-
یاد او...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:01
گاهی اوقات به ما فقط چند دقیقه فرصت داده میشود تا با کسی که دوستش داریم دیدار کنیم، و سپس هزاران ساعت تا با فکر کردن به او سپری کنیم .....
-
تنها دلخوشی من...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:00
ای شهاب سرخ رنگ آسمانی صبر کن چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن با همین احوال، تنها دل خوشی من تویی راضیم من به همین قدّ کمانی صبر کن کاش می مردم نمی دیدم مسافر می شوی تو برای این سفر خیلی جوانی صبر کن من بدون تو فقط یک جسم بی روحم مرو تا بمانم عشق من باید بمانی صبر کن خُب بگو بانو که قصد کشتنم را کرده ای؟ می روی با...
-
شبهای مستی...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:00
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته شعر می گویم به یادت در قفس غمگینو خسته من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
-
دنیای عاشقانه ی من...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 10:00
نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو… کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار… هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در...