دوری از من اما چه نزدیک دلهایمان
تو و من
دوریم اما دستانت در دستان من است
از فرسنگهای دور در آغوشت می کشم
و بوسه بر لبانت می زنم
دوریم اما دلهایمان نزدیک است
با عشق
چشمان فریباینت آشکار می سازد برایم صداقت ترا
حس زیبایی است در من وقتی
خنده های شیرین ات از دور به گوش می رسد
شیطنتی که در آن نهفته است
مرا می کشاند به شیطنتهای آبی
بی نهایت دوستت دارم(...........)
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت،
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت،
نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی
سپرد وبه مهمانی عشق برد،
پر از مهر بودی پر از نور بودم،
... همه شوق بودی همه شور بودم،
چه خوش لحظه ای که می خواهمت را
به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم،
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم،
دو آوای تنهای سرگشته بودیم،
رها در گذرگاه هستی