-
سلام(تنها)...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 09:59
من اینجایم .... پشت پنجره ی احساسم در سَرائی که پُر از تنهاییست پشت این پنجره ..... می بارم من به سانِ باران ... در یکی از روزهایِ بهار یا پائیز من اینجایم ... با همه ی احساسی که می ریزم در قطره قطره ی دلم و می چکانم بر صفحه ی سرد وسختِ جسمی بی جان تا کم کنم فشارِ باری را که بر شانه های دلم همواره سنگینی کرده است همین...
-
حذر از عشق...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 09:58
گفتی ازعشقم حذر کن چه بد کردم نکردم یادم رو از سر بدر کن چه بد کردم نکردم روز اول گفته بودی ولی از تو نشنیدم توی آینه دیروز کاش که فردا رو میدیدم با توعشق آمد و گم شد هر چه بود زیر و زبر شد لحظهها خالی و خسته زندگی بیهودهتر شد گفتی ازعشقم حذر کن چه بد کردم نکردم فکر آزار و خطر کن چه بد کردم نکردم عشق اولین تو بودی...
-
تنها امیدم...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 09:58
خداحافظ طلوعم خداحافظ غروبم خدا حافظ تو ای تنها امیدم خداحافظ تو ای تنها امیدم . . .
-
چکاوک...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 09:57
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم چرا به من شک میکنی منکه منم برای تو لبریزم ازعشق تو و سرشارم ازهوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقم رو پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقم رو گریه نمیکنم نرو, آه نمیکشم، بشین حرف نمیزنم بمون, بغض نمیکنم، ببین سفرنکن خورشیدکم, ترک نکن من رو...
-
خداحافظ...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 09:57
حرفهای آخرت را زدی و رفتی ؟ میگذاشتی من نیز حرفهایم را برایت بگویم لحظه ای صبر میکردی تا برای آخرین بار چشمهایت را ببینم ، حتی اگر شده در خیالم دستهایت را بگیرم چه راحت شکستی دلم را ، حتی نشنیدی یک کلام از حرفهایم را ، چه راحت پا گذاشتی بر روی دلم ، حالا من مانده ام و تنهایی و یک دریای غم چه آسان دلکندی از همه چیز ،...
-
زندگی کردنم مردن تدریجی بود
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:47
شب چو در بستم و مست از مینابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد خواندم افسانه شیرین و...
-
دلتنگم...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:46
دلتنگم... دلتنگ چه نمیدانم! راستش را بگویم دلتنگ همانی ام که نه تو میدانی و نه من...! نه!نه! بگذار راستش را بگویم نه دلتنگ لحظه های تازه ام و نه دلتنگ شروع زندگی دوباره دلتنگم... دلتنگ خود خود تو... حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانیست که بارانی ام!
-
به همین سادگی رفتی...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:45
به همین سادگی رفتی بی خداحافظ عزیزم سهم تـو شد روز تازه سهم من اشک که بریزم به همین سادگی کـم شد عمر گل بوته تو دستم گـله از تو نیست میدونم خــودم اینو از تــو خـواستم بـــه جــونه ستــاره هــامـون تـو عــزیزتر از چشـــامی هرجا هستی خوب و خوش باش تا ابد بغض صدامی تــو رو محــض لحظه هــامون نشه بــاورت یه وقتی کــه...
-
عشق من...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:45
-
دوریت...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:44
غصه نخور دل ساده ی من نمیذارم دیگه بازیچه شی تویی که همیشه با دلمی تنهاش گذاشتی به قیمت چی؟ میدونی از تو نمیشه گذشت تو لحظه لحظه ی بی کسی هام جز تو کی پناه قلب منه تنهام نذار با دلواپسی هام دوریت این خونه رو ویرونه تر کرد تنهام نذار منو دیووونه برگرد چطور دلت میاد یادم نباشی بی من کی قدرتو میدونه برگرد باورم کن که به...
-
از عشق مکن شکوه...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:44
از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست غمدیده ترین عابر این خاک منم من جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا مانند کویری که در آن قافله ای نیست می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس در دسترس هیچکسی...
-
تو بگو...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:43
تو بگو... تو بگو با دلتنگی هایم چه کنم ؟ با رویا هایم چه کنم ؟با ارزوهایم چه کنم ؟ وقتی که دستان پر مهرت را در کنار خود احساس نمی کنم وقتی صدای مهربانت نیست وقتی خانه آرزوهایم خالی از عطر توست تو بگو با این خانه چه کنم؟ تو بگو با دلتنگی هایم چه کنم ؟ آه که چقدر دلتنگم دلتنگ بودنت و دلتنگ صداقت دستهایت بودنم برای توست...
-
خداحافظ...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:41
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن ببین هم گریه هام از عشق . چه زندونی برام ساختن خداحافظ گل پونه گل تنهای بی خونه لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند تو این شبها ی تو در تو خداحافظ گل شب بو هنوز اوار تنهایی داره میباره از هر سو خداحافظ گل...
-
دنیای پوچ...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:40
.............. همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، احساسی بود که مرا درک میکرد حالا من مانده ام و یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان...
-
تا همیشه یاد من باش...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:39
رفتی و خــاطـره هـای تــو نشسته تو خیـــالم! بــی تــــو مـــن اســـیر دست آرزوهـــای محــــالم! یــــاد مـــن نبــــودی امـــا، مـــن به یــــاد تـــو شکستم! غیــــر تــو کـه دوری از مــن ، دل به هیــچ کســـی نبستم! هم ترانه! یاد من باش! بی بهانه یاد من باش وقت بیداریِ مهتاب، عاشقانه یاد من باش! اگــــه بـــــاشی...
-
من تورا گم کرده ام...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:38
-
وصال...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:37
شاید دگر وصالش در خواب هم نبینم شاید جمال رویش بر آب هم نبینم برباد رفته افسوس رویای عشق و مستی گویی نبوده هرگز عشقی به جان هستی خاموش گشته بلبل، بی بال و پر کبوتر جز قصه کو نشانی؛ بر قامت صنوبر دیگر سراغ فرهاد بر بیستون چه گیری فرهاد پر کشیده، گویی به بال تیری کو آن نگاه فرهاد بر عمق جان شیرین کو یک نشان زعشقش، از آن...
-
افسوس...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:37
کاش بر سینه خویش نقشی از عشق تو حک می کردم تا پس از مرگ دلم یادگاری ز تو و عشق تو با خود ببرد ولی افسوس که دیگر قلبم تاب این زخم ندارد ای وای...
-
نذار باور کنم تنهام...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:37
نذار باور کنم تنهای تنهام نمی خوام با کسی غیر از تو باشم می خوام از خوابی که ,لحظش یه ساله برای دیدن روی تو پا شم اگه تو باشی و دنیا نباشه میشه با تو همه دنیا رو حس کرد همه دنیا بیاد و تو نباشی دلم دق میکنه با این همه درد تموم زندگیم رو زیرو رو کن که بی تو دلخوشیهامم گناهه خودت باش و منو دیوانگی هام فقط با تو دل من رو...
-
همیشه در قلب منی...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:36
-
غم دوری...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:35
سرده تمام لحظه هام ، پاییزه باغچه ی تنم بی تو نفس نمیکشم ، هر لحظه من ، جون میکنم رفتی سفر ، چه آروم ، نگفتی یاری داری نگفتی پشت این در ، چشم انتظاری داری کاشکی میشد که یک شب ، مهمون خواب من شی حتی واسه یه لحظه ، رویای ناب من شی دیداره ما عزیزم ، باشه واسه قیامت اما بدون ، بدوریت ، هرگز نکردم عادت نداره راه برگشت ،...
-
بال پرواز...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:35
چه مسخره،به این زودی فراموش کرده ای... که بال پروازم را تو شکسته ای... مرا در این قفس تنها، تو رها کرده ای... آسمان ابی را تو ز من ربوده ای.. یادت نمی اید آن همه ستمت را حال با هیجان بر دیوار قفسم می کوبی،طلب شادی و سرور داری؟ این همه نرده انتظار پرواز داری؟ در این شب تاریک ظلمانی... با کدامین شور اواز خوش زندگانی را...
-
قصه ی شاخه و برگ...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:34
آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم...
-
پایان...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:33
-
اعتراف عاشقانه...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:33
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده… اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم… کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم در حسرت چشمهایت هستم ، چشمهایی که همیشه با دیدنش...
-
مرا دیوانه نامیدن...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:33
مـــرا دیــوانه نـامیـــــدند... به جــــرم دلـــــدادگیهــــــایم٬ به حکــــــم ســـادگیهــــایم٬ مـــرا نشــــان یکدیگــــر دادند و خنــــدیدند!!! مــــرا بیمــــار دانســـــتند... بـــــرای صــــداقت در حمـــــایتهـــــایم٬ نجــــابت در رفــــاقتهــــایم٬ نســـخه تــزویــر را بــــرایم تــجویز کـــردند!!!...
-
رفتیو من تنهای تنهام...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:32
رفتی و من تنهای تنها در این شب های غربت فقط می گریم. سال هاست که از پشت پنجره ای کهنه به مسیر آمدنت می نگرم سال هاست که دیگر اشکی از چشمانم نمی آید گویی آنها به دریاچه ای خشک تبدیل شده اند. فاصله بین من و تو را تنها نفس ها آفریدند دست هایی که به امید دیدار فردا از هم دور شدند این راز تمام کوچه های خلوتی است که انتهای...
-
حس آرامش...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:32
به آغوش تو محتاجم برای حس آرامش .. برای زندگی با تو پر از شوقم ! پر از خواهش .. به دستای تو محتاجم برای لمس خوشبختی .. واسه تسکینه قلبی که براش عادت شده سختی .. به چشمای تو محتاجم واسه تعبیر این رویا .. که بازم میشه عاشق شد تو این بی رحمی دنیا .. به لبخند تو محتاجم که تنها دلخوشیم باشه .. بذار دنیای بی روحم به لبخند...
-
خلوت تنهایی...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:31
امشـــــ ــب در خلــــ ــوت تنهــــ ــایی ام آهســـ ـته بی تـــ ـو گریستــــــ ـم کـــــ ـاش صـــــ ـدای هق هق گــــ ـریه ام را باد به تـــ ـو می رســـــ ـاند… تــــ ـا بدانـــــ ـی کـــــ ـه بـــ ـی تــــ ـو چــــ ـه میکشـــــ ـم کــــ ـاش قـــ ـاصدک به تــــ ـو می گفــــ ـت کـــ ـه در غیــــ ـاب تـــ ـو رودی از...
-
دیگه باورم شده ندارمت...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:31
این سکوت و این هوا و این اتاق ... شب به شب به خاطرم میاردت تو این خونه هنوم یه نفر ... نمیخواد باور کنه نداردت نمیخواد باور کنه تــــــو این اتاق ... دیگه ما با هم نفس نمیکشیم زیر لـب یه عمــر میــگه با خــودش ... ما که از همدیگه دست نمیکشیم به هــوای روز بـرگــشتن تـــــو ... سر هر راهی نشونه میکشه بـا تمـام جـاده...