-
بنویسیم از مرگ...
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 17:29
بنویسیم از مرگ که مرگ آغز زیباییست یا پایان زیبایی ؟ بنویسیم از مرگ و نترسیم از مرگ که مرگ در همین نزدیکی پشت دیوار رهایی پشت آن لحظه زیبا پشت آن خداحافظی کوچک ما زنده مانده و می کشد انتظار تا بگیریم دستش را آرام آرام
-
دلم هوای عجیبی دارد...
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 13:59
دلم هوای عجیبی دارد هوای کسی دور دورتر از فاصله ها و من با پاهایی زخمی و دلی خون خورده کوره راهها را در پی او می گردم و کوچک و کوچک تر می شوم و به جایی می رسم که غرور مرده و احساس له شده آه...دلم هوای عجیبی دارد هوای کسی گرم گرم تر از خورشید و من با رویی زردتر از یک آفتابگردان وسعت گلبرگهای اندیشه ام را رو به سوی او...
-
لحظه های تکرار...
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 13:17
چقدر سخت است لحظه های تکرار لحظه هایی که درگیر اجبارند بی انکه می خواهی می ایند با انکه می خواهی نمی روند وچقدر تنهاست دلی که اسیر تکرار شود!
-
توهم نفس...
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 12:12
دیگرزمانی برای خواستن توبرمن نمانده اماهنوزازپشت نگاهم خواهان توام وتوبی رحمانه نگاهم رامیکشی باهمه سکوتم تورا فریادمیزنم وتوفریادم را نمیشنوی درددوری تو دلم رادر سینه می فشارد وژاله را به چشمانم هدیه میکند ایاترانه عشق رااز چشمانم خواهی خواند وشعر وفا را زمزمه خواهی کرد کاش توهم نفس با من فریاد می زدی دوس داشتن را
-
دل من میخواهد گم شود...
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 09:48
می خواهم گم شوم در سایه های شب ... آنجا که دستِ هیچ غمی به من نرسد اما ..... چه کنم .... که دلم می ترسد .... از شب و از سایه های بلندِ آن بر دیوارهای شهر ... پس من کجا گم کنم دلم ؟؟ دل من می خواهد گم شود .. کجا ؟؟؟ کاش می دانستم
-
گریه...
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 15:11
امروز .. کشتی بغضم به ساحل گریه نشست .. من چقدر باریدم .. در حسرت ای کاش های مدام دل خود .. ابر دل سنگین تر از شب شده بود .. سنگین تر از عمق سکوت ماهی در دل یک دریای طوفانی من چقدر باریدم .. من چقدر از گریه ی سنگین دلم .. لرزیدم من چه تنها بودم .. گویی مرگ دلم را با دیده ی خود می دیدم من امروز بغضم شکست .. در غم کوچ...
-
تنهایی یعنی چه...
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 11:09
می دانی تنهایی یعنی چه؟؟ تنهایی یعنی ذهنم پر از تو ست و خالی از دیگران اما کنارم.... خالی از توست و پر از دیگران....
-
ستاره هستی...
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 13:12
ای آسمانی ترین ستاره ی هستی ! با تو ... جرقه های عاشق شدن ، در آتشکده ی متروک قلبم شعله کشید !! و .. ترانه های عاشقانه ام با تو ... به حقیقت رسید !! و با تو ... و وجود گرم توست که میخواهم بمانم .. و تا همیشه و همیشه .. در کلبه ی عشقم میزبان نفسهای عاشقانه ات خواهم بود .. !!!
-
قول میدهی...
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 14:44
در چشمانم تنها یی ام را پنهان می کنم در دلم ، دلتنگی ام را در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را در لبخندم ، غصه هایم را دل من چه خردسال است ، ساده می نگرد ساده می خندد ، ساده می پوشد دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست ساده می افتد ساده می شکند ، ساده می میرد دل من تنها ، تنها ، سخت می گیرد..... . یادم می آید از من پرسیدی می...
-
سکوت...
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 16:34
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز با غم نبودنت..و سکوتی سنگین و من شتابان در پی زمان بی هدف تنها میروم، تنها میدوم
-
فقط بیا...
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 16:31
نمی خواهم داشته باشمت، نترس فقط گاهی بیا در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تاببینمت دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...
-
آهنگ غریب....
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 14:23
من آهنگ غریب روزگارم غمی در انتهای سینه دارم تمام هستی ام یک قلب پاک است که آنرا زیر پایت می گذارم شبی غمگین شبی باران و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
-
تنها امید زندگی...
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 14:21
کاش ای تنها امید زندگی می توانستم فراموشت کنم یا شبی در اتش سوزان دل چون مهیب سینه خاموشت کنم کاش احساس نیاز دیدنت چون وجودت از وجودم دور بود کاش هرگز نمیدیدم تورا کاش ان شب هر دو چشمم کور بود
-
آسمون همین یه رنگه...
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 15:38
واسه پر کشیدنِ من ... خواستی آسمون نباشی حالا پرپر می زنم تا ... همیشه آسوده باشی دیگه نه غروبِ پاییز ... رو تنِ لُخته خیابون نه به یاد تو نشستم ... زیر قطره های بارون واسه من فرقی نداره ... وقتی آخرش همینه وقتی دلتنگی این خاک ... توی لحظه هام می شینه تو میری شاید که فردا ... رنگِ بهتری بیاره ابرِ دلگیرِ گذشته ......
-
دوستت دارم....
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 15:51
دوری از من اما چه نزدیک دلهایمان تو و من دوریم اما دستانت در دستان من است از فرسنگهای دور در آغوشت می کشم و بوسه بر لبانت می زنم دوریم اما دلهایمان نزدیک است با عشق چشمان فریباینت آشکار می سازد برایم صداقت ترا حس زیبایی است در من وقتی خنده های شیرین ات از دور به گوش می رسد شیطنتی که در آن نهفته است مرا می کشاند به...
-
به تو....
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 15:50
به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم تو بدان این را تنها تو بدان! تو بیا تو بمان با من . تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند اینک این من که به پای تو درافتادم باز ریسمانی کن از این موی بلند تو بگیر...
-
نخستین نگاه...
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 15:50
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت، نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت، نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد وبه مهمانی عشق برد، پر از مهر بودی پر از نور بودم، ... همه شوق بودی همه شور بودم، چه خوش لحظه ای که می خواهمت را به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم، چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم و...