-
مرگ...
شنبه 26 مردادماه سال 1392 12:35
با سلامی دیگر، به همه آنهایی، که تو را می خوانند با تو خواهم گفت بر من چه گذشته است رفیق که دگر فرصت دیدار شما، نیست مرا نوبت من چو رسید، رخصت یک دم دیگر، چو نبود مهربانی آمد، دفتر بودن در بین شما را آورد نام من را خط زد و به من گفت که باید بروم من به او میگفتم، کارهایی دارم، ناتمامند هنوز او به آرامی گفت: فرصتی نیست...
-
از من نپرس...
شنبه 26 مردادماه سال 1392 12:34
از من نپرس چقدر دوستت دارم اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم بگو معنی تمرین چیست ؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟ بریدن از خودم را ؟ مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی...
-
دیشب دوباره دیدمت...
شنبه 26 مردادماه سال 1392 12:34
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود تو در کنار من بشینی؟…… محال بود هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود چشمان مهربان تو پاک و زلال بود پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود نشنید لحن عاشق من را نگاه تو پرواز چشم های تو محتاج بال بود سیب درخت بی ثمر آرزوی من یک عمر مانده بود ولی کال کال بود گفتم کمی...
-
سکوت...
شنبه 26 مردادماه سال 1392 12:33
از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم آرام شکست می خورم و سکوت دنیایم را در بر میگیرد فریاد، سکوت ، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟...
-
یاد من باش...
شنبه 26 مردادماه سال 1392 12:32
رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم! نبستم! هم ترانه! یاد من باش ! بی بهانه یاد من باش! وقت بیداریِ مهتاب، عاشقانه یاد من باش! اگه باشی با نگاهت، میشه از حادثه رد شد! میشه تو آتیش عشقت، گرُ گرفتن رو بلد شد! اگه دوری، اگه نیستی، نفس فریاد من باش! تا ابد، تا تهِ دنیا، تا همیشه یاد من باش!
-
معجزه ی عشق...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:09
همه جا عطرتو پیچیده ، تنها صدای تو را میشنوم ، جایت در کنارم خالیست شاخه گلی را به جای تو میگذارم تا دیگر جایت خالی نباشد، تا دیگر تنها نباشم… تمام احساساتم سهم تو است ، جای تو تا ابد ، تا همیشه در قلب من است کاش برایت کم نباشم ، کاش برایت با ارزش باشم تا حسرتی در دلم نماند، تا با خیال راحت قلبم عاشقت بماند قلبم تنها...
-
امتحان عشق...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:08
-
وقتی نیستی...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:07
زعذاب رفتن تو میسوزم توو اوج غربت واسه ی بودن با تو ،ندارم یه لحظه فرصت اینجا اشک تو چشامو به کسی نشون ندادم اگه بشکنه غرورم خم به ابروم نمیارم وقتی نیستی هرچی غصه است تو صدامه وقتی نیستی هرچی اشکه تو چشامه از وقتی رفتی ،دارم هر ثانیه از غصه رفتنت میسوزم کاشکی بودی و میدیدی که چی آوردی به روزم حالا عکست، تنها یادگاره...
-
همیشه بمان عشقم...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:07
تو خودت خوب میدانی عشقهای این زمانه پوچ است تو خودت خوب میدانی احساسات قلبها دروغین است مرا خوب نگاه کن ، غرق شو در چشمانم ، میبینی که اینک در کنار توام میبینی که من نیز مثل تو خیره به چشمان توام اگر حرفهای مرا میشنوی ، اگر درک میکنی چه میگویم تا آخرش می مانی تا آخر حرفهای مرا میخوانی بگذار همیشه همینگونه باشیم، خیانت...
-
چشمهای بارانی...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:07
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است
-
رفتنت را دیدم...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:06
رفتنت را دیدم تو به من خندیدی آتش برق نگاهت دل من آتش زد و مرا در پس یک بغض غریب در میان برهوتی تاریک پشت یک خاطره سرد و تهی با دلی سنگ رهایم کردی و تو بی آنکه نگاهی بکنی به دل خسته و آزرده من رفتنت را دیدم تا به آنجا که نگاهم سو داشت و تو در آخر این قصه تلخ محو شدی باورم نیست که دیگر رفتی اشک من بدرقه راهت باد
-
دوتنهادوسرگردان،دوبی کس...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:05
به چشمان پری رویان این شهر به صد امید می بستم نگاهی مگر یک تن از این ناآشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی به هر چشمی به امیدی که این اوست نگاه بی قرارم خیره می ماند یکی هم، زینهمه نازآفرینان امیدم را به چشمانم نمی خواند غریبی بودم و گم کرده راهی مرا با خود به هر سویی کشاندند شنیدم بارها از رهگذاران که زیر لب مرا دیوانه...
-
غمم دریا , دلم تنهاست...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:05
به پیش روی من، تا چشم یاری می کند، دریاست ! چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست ! دراین ساحل که من افتاده ام خاموش، غمم دریا، دلم تنهاست . وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست ! خروش موج، با من می کند نجوا، که« هر کس دل به دریا زد رهائی یافت ... » مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست ! ز پا این بند خونین بر کنم نیست ، امید...
-
میخواهمت عشق من...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:04
می مانی و شبها پرستاره میشود می آیی و زندگی عاشقانه میشود میباری و همه جا تازه میشود می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود با تو بودن تکرار میشود این تکرارها باز هم تکرار میشود و دنیا که تو باشی از آن میشود تو هستی و دلم به تو خوش است تو می مانی همین برایم کافیست آسمان چشمانم همیشه به رنگ آبیست میخواهمت ، میخواهمت ای تمام...
-
یاد تو هر جا که باشی با منه...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 11:01
ای که بی تو خودمو تکو تنهامی بینم هرجا که پا می زارم تو رواونجا می بینم یادمه چشمای توپردرد و غصه بود قصه غربت تو قد صد تا قصه بود یاد تو هر جا که هستم با منه داره عمر منو آتیش میزنه تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد حالا اون دستا کجاست اون دوتا دستای خوب چرا بی صدا شده لب قصه های...
-
به نام عشق...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 10:59
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای. گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای صدای آهنگ عشق برایم غم انگیز است ، اما همیشه آن را گوش میکنم گاهی شنیدن حرفهایت برایم تلخ...
-
کاش میمردم...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 10:59
کاش میمردم ولی چشمام نمیدید این روزارو این روزایی که با گریه میگذرونم لحظه هارو منو می برن تا مردن این دقیقه های غم بار انگاری مسلسل غم دلمو بسته به رگبار کاش میمردم و چشامو رو همه دنیا می بستم بی تو دیگه نمیدونم واسه ی چی زنده هستم دیگه هیچ بهونه ای نیست واسه ی زندگی کردن وقتی که چشای نازت پیش من بر نمیگردن کاش...
-
نوای عشق...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 10:55
در قلبم یکی مرا صدا میزند ، میشنوم، یکی نام مرا فریاد میزند ، حس میکنم یکی مرا احساس میکند در قلبم یکی بی قرار نشسته ، به عشق همیشه با هم بودن با رویاهای قلبم عهد بسته در قلبم یکی مرا صدا میزند ، یکی درد دلهای مرا جواب میدهد، هر زمان شادم او شاد است و هر زمان که غمگینم، او نیز پر از غم است من تنها یکی را در قلبم دارم...
-
مهتاب عشق...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 10:54
به تو رسیدم در میان مهتاب ، مهتابی که در دریای دلم نقش بسته بود نگاهم میگذرد در میان امواج نورت ، میرسد به سرزمین چشمانت و به تو میدهد شور عشق را عشقی که در دلم، صدای بی صدای برق چشمانت را میشنود از راهی سبز میگذریم ، پلی نیست در میان راه ، دستهای هم را میگیرم و بابالهای محبت پرواز میکنیم پرواز به اوج همانجایی که باید...
-
شب رفتنت...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 10:53
شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمیره واسه هر کسی که میگم قصه شو آتیش میگیره دل من یه دریا خون بود ، چشمِ تو یه دنیا تردید آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفت و جون داد زلزله خیلی دلا رو اون شب از غصه تکون داد غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن پا به پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن...
-
چرا بی خبر رفتی...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:15
رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟ فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟ مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟ مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟ تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی...
-
احساسات غریب...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:14
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبانت خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم ----------------------------------------------------------------- دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو...
-
خواهم افتاد و خواهم مرد...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:13
روزی از روزها ، شبی از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد اما می خواهم هر چه بیشتر بروم تا هرچه دورتر بیفتم تا هرچه دیرتر بیفتم ، هر چه دیرتر و دورتر بمیرم نمی خواهم حتی یگ گام یا یک لحظه پیش از آنکه می توانسته ام بروم و بمانم افتاده باشم و جان داده باشم.
-
لحظه های سرد...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:12
این شبها ، شبهای عاشقی ، خواب به چشمانم نمی آید ، همان کابوس همیشگی این شبها ، شبهای دلتنگی ، میدانم ، نمیدانی ، سخت است این راه زندگی تا چشمانم را بر روی هم میگذارم ، فکر تو نمیگذارد که آرام بخوابم تو چه کردی با من ، اینگونه نبودم هیچگاه چه آوردی بر سر من،ای خدا آزاد کن مرا از این شکنجه گاه نمیخواستم عاشق شوم ، عشق...
-
آتش عشق تو...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:11
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟ آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی میشنوی..... روی تو را کاشکی می دیدم. شانه بالا زدنت را بی قید... تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد... و تکان دادن سر را که... عجیب! عاقبت مرد؟ -افسوس! -کاشکی می دیدم! من به خود می گویم: ((چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟ ))
-
دل ساده...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:06
کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم ! دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم تنها دردی در سینه دارم و بغضی که گلویم را می فشارد تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بود نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شد رویاهایی که با تو...
-
شقایق گل همیشه عاشق...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:05
شقایق گفت با خنده: نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی، نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته، به پایش خار بنشسته و عشق...
-
قلب عاشق...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 13:00
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد. جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیدهاند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت ناگهان پیر...
-
دردهای من...
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 12:53
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست در د مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می...
-
امروز...
شنبه 6 خردادماه سال 1391 16:24
امروز یاد گرفتم دیگه به کسی امیدوار نباشم امروز یاد گرفتم که امید به غیر از خدا چیز بیهودهای است امروز یاد گرفتم که دیگر به کسی که لایق عشق ورزیدن نیست عشق نورزم امروز خیلی چیزها یاد گرفتم ... فقط از امید بیهودهای که داشتم برای خودم متأسفم...!