˙·٠• سمفونی سکوت˙·٠•

/من عاشق تنهاییم//سرگشته شیداییم//دیوانه ی رسواییم/تو هر چه می خواهی بگو

˙·٠• سمفونی سکوت˙·٠•

/من عاشق تنهاییم//سرگشته شیداییم//دیوانه ی رسواییم/تو هر چه می خواهی بگو

عطر تنهایی...

تو با منی و من تنها هستم ،

در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،

تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد

توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.

تو مال منی و من مال تو نیستم،

باران منی و من کویری بیش نیستم،

انگار نه انگار بامنی ،

نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!

همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،

دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت

یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،

یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!

آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد

دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،

چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد

من پر از درد بودم و خسته ،

اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد

تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!

بودن و نبودنت فرقی ندارد،

اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد

هستی و انگار نیستی ،

گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟

هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،

آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!

نیستی و من تنها مانده ام ،

آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام

تو با منی و من تنها نشسته ام،

تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!


 

« مهدی لقمانی»

   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد