نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،
درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو…
کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد
نه دلتنگی و انتظار…
هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ،
اینگونه است که آرام میشوم ،
دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم
دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ،
درد دل میکند با خاطره هایت ،
تکرار میکندحرفهایت ،
حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری …
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،
نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ،
و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را….
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ،
هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم
درست است که روزها میگذرد،
چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود
اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ،
تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم…
هر چه دوست داری از من بخواه جز فراموش کردنت ،
اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ،
تا دوای عشقت مرا درمان کند…
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ،
آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند…
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،
جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،
دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ….
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد،
میدانی که قلبم بی تو میمیرد،
تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد….
«مهدی لقمانی»