
رفتنت را دیدم
تو به من خندیدی
آتش برق نگاهت دل من آتش زد
و مرا در پس یک بغض غریب
در میان برهوتی تاریک
پشت یک خاطره سرد و تهی
با دلی سنگ رهایم کردی
و تو بی آنکه نگاهی بکنی به دل خسته و آزرده من
رفتنت را دیدم
تا به آنجا که نگاهم سو داشت
و تو در آخر این قصه تلخ محو شدی
باورم نیست که دیگر رفتی
اشک من بدرقه راهت باد

به چشمان پری رویان این شهر به صد امید می بستم نگاهی
مگر یک تن از این ناآشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی
به هر چشمی به امیدی که این اوست نگاه بی قرارم خیره می ماند
یکی هم، زینهمه نازآفرینان امیدم را به چشمانم نمی خواند
ادامه مطلب ...

به پیش روی من، تا چشم یاری می کند، دریاست !
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !
دراین ساحل که من افتاده ام خاموش،
غمم دریا، دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست !
خروش موج، با من می کند نجوا،
که« هر کس دل به دریا زد رهائی یافت ... »
مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست !
ز پا این بند خونین بر کنم نیست ،
امید آنکه جان خسته ام را ،
به آن نادیده ساحل افکنم نیست ....!
می مانی و شبها پرستاره میشود
می آیی و زندگی عاشقانه میشود
میباری و همه جا تازه میشود

ای که بی تو خودمو تکو تنهامی بینم
هرجا که پا می زارم تورواونجا می بینم
یادمه چشمای توپردرد و غصه بود
قصه غربت تو قد صد تا قصه بود
یاد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاست اون دوتا دستای خوب
چرا بی صدا شده لب قصه های خوب
منکه باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده,خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالا ها گریه هامو ندیده
یاد تو هر جا که باشی با منه
داره عمر منو آتیش میزنه

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای
همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای
گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای.
ادامه مطلب ...

کاش میمردم ولی چشمام نمیدید این روزارو
این روزایی که با گریه میگذرونم لحظه هارو
منو می برن تا مردن این دقیقه های غم بار
انگاری مسلسل غم دلمو بسته به رگبار
کاش میمردم و چشامو رو همه دنیا می بستم
بی تو دیگه نمیدونم واسه ی چی زنده هستم
دیگه هیچ بهونه ای نیست واسه ی زندگی کردن
وقتی که چشای نازت پیش من بر نمیگردن
کاش میمردم ولی قلبت اینجوری پسم نمیزد
کاش به این عاشق خسته اینهمه بدی نمیکرد
کاش دلت میسوخت به حالم, کاش یه کم منو میفهمید
حـالـو روز این روزامــو کــاشــکه چشــمای تــو میدید
چی به روز من آوردی,تو چیکار کردی با قلبم
که دیگه از زنده بودن تا همیشه توبه کردم
کاش میمردم و چشامو رو همه دنیا می بستم
من میخوام برم از اینجا من از این زندگی خستم

در قلبم یکی مرا صدا میزند ، میشنوم، یکی نام مرا فریاد میزند ،
حس میکنم یکی مرا احساس میکند
در قلبم یکی بی قرار نشسته ، به عشق همیشه با هم بودن
با رویاهایقلبم عهد بسته
در قلبم یکی مرا صدا میزند ، یکی درد دلهای مرا جواب میدهد،
هر زمان شادم او شاد است و هر زمان که غمگینم،
او نیز پر از غم است
من تنها یکی را در قلبم دارم ، همانی که تنهایی ام را با عشق پر کرده ،
همانی که رویاهایم را به حقیقت نزدیک کرده
تو در قلبمی و مرا درک میکنی ، تو میفهمی و مرا آرام میکنی ،
میدانی چقدر دوستت دارم و به خاطر همین است که سکوت میکنی
همین سکوت است نشانه عشق تو ،
چه زیباست در آن لحظه لبخند روی لبان تو
خودت میدانی که میدهی به من نفس ، خودت میدانی چه هستی برایم
چه کردی با دلم ، من چه کسی بودم و اینک با تو چه شده ام!
هیچکس نمیتواند جز من و تو عشقمان را درک کند ،
محال است قلبم بی تو این دنیا را ترک کند،
زنده میمانم تا جایی که بتوانم در این دنیا در کنارت ،
میرویم با هم از این دنیا ،
بگذار خورشید سوزان هر چه میخواهد بر روی دریای عشقمان بتابد!
چراغ راه عشقمان همیشه روشن است ،
بگذار شب بیاید و جای روشنی ها را بگیرد
در قلبم یکی مرا صدا میزند ، صدایش دیوانه میکند مرا ،
احساسش عاشقتر میکند مرا
احساسی همصدا با نفسهایم ، نفسهایی که همنواست با احساسات تو
چه زیباست نوای نفسهای قلب تو
یک هیچ تا ابد به نفع تو…...