
پر از یاد توام پره خاطره
چشام هر شب از نبودت پره
اگه قلب من واست می زنه
اگه بی چشات دلم می شکنه
خداحافظ تو با این که هنوزم می میرم برات
خداحافظ تو می سوزونه دلمو آتیش خاطرات
خداحافظ تو تا قلبم به تنهایی عادت کنه
تا اشکم به چشمام خیانت کنه
خداحافظ تو خداحافظ تو
قرارمون نبود تنها بری تو
قرارمون نبود بی تو بمونم
قرارمون نبود فاصله باشه
قرارمون نبود بی تو بخونم
خداحافظ تو با این که هنوزم می میرم برات
خداحافظ تو می سوزونه دلمو آتیش خاطرات
خداحافظ تو تا قلبم به تنهایی عادت کنه
تا اشکم به چشمام خیانت کنه
خداحافظ تو خداحافظ تو

نگو مرا نمیخواهی ، منی که به پایت نشستم و با همه چیز ساختم
نگو مرا نمیخواهی ، تو نمیدانی از انتظار به تو رسیدن تا انتظار تو را دیدن همه ی موهایم سپید شد
نگو مرا نمیخواهی ، تو که حرفهای مرا نمیخوانی ،
تو که نگفتی تا آخرش نمیمانی ، منی که دلم خوش بود به اینکه تو را دارم
تا همیشه….
نگو مرا نمیخواهی ، من که میخواهمت ، من که دلم همیشه در پی تو بوده و همیشه دلم میخواست یکی مثل تو را داشته
باشم
نگو مرا نمیخواهی ، حالا وقتش نیست که مرا نخواهی ، حالا وقتش نیست که مرا دور بیندازی
حالا دیگر کار از کار گذشته ، دلم بدجور به تو دلبسته ،
نا امیدش نکن ، دلم عاشق است بیش از این این خانه عاشقانه را ویران نکن ،
دیگر بس است ، از حالا با ما مدارا کن….
نگو مرا نمیخواهی ، تویی که از آغاز گفتی تا ابد مرا میخواهی ،
در کنارم میمانی و هیچگاه شعر تلخ رفتن را نمیخوانی
حالا که دیگر دلم عاشقت شده و همه را به خاطر تو رها کرده میگویی مرا نمیخواهی؟
قید همه کس را زدم به خاطرت ، من که اینجا ندارمت ، اینجا نمیبینمت،
نیستی انگار دیگر در کنار دلم ، کجایی ؟
فریاد نمیخواهم ، سکوت کن تا بشنوم صدای نفسهایت
نگو مرا نمیخواهی ، نگو که دلم میلرزد ، باران در پشت پنجره چشمانم میزند،
هیچکس جز تو نمیتواند به من آرامش دهد ،
نگو مرا نمیخواهی که میمیرم ، نگو ، نمیخواهم بشنوم که بی تو باید دستهای غم را بگیرم
نگو مرا نمیخواهی ، که اگر نخواهی من نیز دنیا را نمیخواهم ،
اگر مرا نخواهی همه دنیا را زیر پا میگذارم و دیوانه میشوم ….
حالا بیا و ببین دل عاشقم را ،
نگو مرا نمیخواهی ، تو خوب میشناسی این دل دیوانه ام را….
که اگر دیوانه شد ، دنیا را بهم میریزد….
حالا بیا و آرامش کن ، به عشق و محبتهایت گرفتارش کن…
نویسنده :» مهدی لقمانی

بی تـــــــــو برگی زردم ،
به هوای تــــــــو میگردم،
که مگر بیافتم در پایــــــت
ای نوای نایم، به هوای تو میآیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایـت
تا فــــــدا کنم جـــان و دل برایت
یارا ، یارا گاهی دل ما ،را به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تارِ دل را چون مسیحا به دمیدن آهی روشن کن
به نسیم کویت ای گل ، به شمیم مویت ای گل
در سینــه داغـی دارم ، از لاله باغـــــی دارم
با یادت ای گل هر شب در دل چراغـــی دارم
باغم بهــــــــارم باش ،موجم کنــــــــارم باش
.
من از کجا شروع کنم
وقتی سرآغاز ندارم
یک قلم و یک کاغذ و
یک درد همیشگی
نمیشه با نوشته ها
که همه دردها رو بگی
یه بغض خام توی گلوم
یک دنیا حرف نا تموم
آرزو ها پشت سرم
نگاه من به روبروم
حرفهای پر شکایتی
رو کاغذ های خط خطی
از من فقط مونده به جا
قلب پر از شکایتی
این کاغذای خط خطی
نامه دردای منه
جای پای اشک من
از گریه های نم نمه
غمی نشسته تو دلم
اشک چه زیبا شده باز
ترانه هام زمزمه
مستی شبها شده باز
غم شکستن روبروم
که عاشقانه دیده ام
با اشک غزل شکفتم
با بغض غزل چیده ام
از کس گله نمیکنم
شکایت از دل منه
دلم هنوز در حسرت
یک آرزوی باطله
رفتن من حتمی شده
موندمن بی حاصله

سـر زده بیـا...
کمی آشفتگی بد نـیست . . .
آن وقت ...
تکاندن شانه های پُـر غُـبار و
مُرتب کردن موهای پریـشانت ،
بهانـه ای می شود برای زندگـی. . .

گاهی اوقات به ما
فقط چند دقیقه فرصت داده میشود
تا با کسی که دوستش داریم دیدار کنیم،
و سپس هزاران ساعت
تا با فکر کردن به او سپری کنیم.....

ای شهاب سرخ رنگ آسمانی صبر کن
چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن
با همین احوال، تنها دل خوشی من تویی
راضیم من به همین قدّ کمانی صبر کن
کاش می مردم نمی دیدم مسافر می شوی
تو برای این سفر خیلی جوانی صبر کن
من بدون تو فقط یک جسم بی روحم مرو
تا بمانم عشق من باید بمانی صبر کن
خُب بگو بانو که قصد کشتنم را کرده ای؟
می روی با خود مرا هم می کشانی صبر کن
این ستون تا آن ستون شاید فرج باشد، مرو
چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن...