˙·٠• سمفونی سکوت˙·٠•

/من عاشق تنهاییم//سرگشته شیداییم//دیوانه ی رسواییم/تو هر چه می خواهی بگو

˙·٠• سمفونی سکوت˙·٠•

/من عاشق تنهاییم//سرگشته شیداییم//دیوانه ی رسواییم/تو هر چه می خواهی بگو

سکوت بی پایان...


تنها ، بی همزبان ، خسته و یک سکوت بی پایان ...

در آغوش تنهایی ، آرام اما از درون نا آرام ...

میخوانم همراه با سکوت ترانه دلتنگی را ...

میدانم که کسی صدای مرا نمیشنود ، 

اما چاره نیست

باید سکوت این لحظه ها را با فریادی بی صدا شکست !

همدلی نیست اینجا که با دلم همنشین شود ، 

همدردی نیست که با قلبم همدرد شود ،

همنفسی نیست که به عشقش نفس بکشم !

سکوت ،

سکوتی در اعماق یک قلب بی طاقت ،

مثل این دلشکسته که به امید طلوعی دوباره ،

امشب را تا سحر بیدار نشسته !

دیگر صدای تیک تیک ساعت نیز بیصداست ،

زمان همچنان میگذرد اما خیلی کند!

انگار عاشق این لحظه هاست ،

با ما نامهربان است ،

دوست دارد لحظه های تنهایی را !

خواستم همزبانم دل تنهایم باشد ،

انگار که این دل نیز در حسرت روزهای عاشقیست!

و تنها سکوت در فضای دلگیر خانه ،

حس میکنم بیشتر از هر زمان بی کسی را !

قطره ای اشک در چشمانم حلقه زد ،

بغض گلویم شکست ،

و اینبار چند لحظه ای سکوت

با صدای گریه هایم شکست .....

اشکهایم تمام شد ، 

دوباره آرام شدم ،

سکوت آمد و دوباره

آن لحظه ی تلخ تکرار شد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد