˙·٠• سمفونی سکوت˙·٠•

/من عاشق تنهاییم//سرگشته شیداییم//دیوانه ی رسواییم/تو هر چه می خواهی بگو

˙·٠• سمفونی سکوت˙·٠•

/من عاشق تنهاییم//سرگشته شیداییم//دیوانه ی رسواییم/تو هر چه می خواهی بگو

دلم تنگ است...

این روزها چقدر دلتنگت شده ام

یاد آن روز که باتو بودم دلم را سخت تنگتر میکند

روز باتو بودن!!!

چه روزی...

وحالا بی تو بودن چه لحظه های سختی

امتداد لحظه هایم دیگر تکرار با تو بودن نیست!!

می ترسم

می ترسم از لحظه های تنهایی

می ترسم از روزهای بی کسی


سهم من از با تو بودن

گریه ها و دلواپسی های عاشقانه بود..

شانه هایت و دستانت....

چقدر ارام بودم زمانی که دستهایت نوازشگرم بود

چقدر ارام بودم آن لحظه ی کوتاه که شانه هایت تکیه گاهم بود

و حالا دیگر..

نه شانه ای...

و نه دستی...

ودلم...

چقدر تنگ است...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد